... من و دخترام ...

اينجا مينويسم از خاطرات خوشمون با هم ،از روزاى قشنگ بچه گى تون با هم

ماما ... بابا ...

شیرین ترین موجود دنیا ٣ روزه یعنی از تاریخ ٨/٨/٩١ درست  روز  سالگرد ازدواج من و بابا ییش با گفتن ماما... به من و ٢ روز بعد با گفتن بابا به باباییش... بهترین هدیه ی دنیا رو بهمون داد ...     ...
11 آبان 1391

2 روز مانده به 1 سالگی ...

سلام عشقم جانم نفسم (مثل سلطان سلیمان گفتم) احساس عجیبی دارم از این که چند روز دیگه ١ ساله میشی بعضی موقع ها گریم میگیره از اینکه تولده ١ سالگیته این بدون که منو بابایی خییلییییی عاشقتیم و تو نفس مایییی... عشقم هزار ماشالههه کلی وروجک شدی امشب که داشتی خودت از روزمین بدون کمک از چیزی بلند میشدی که راه بری و بازیگوشی میکردی بابا حامد گفت یادته یه روز دغدغمدن  این بود که رزانا یاد بگیره دمر بشه و بعد منتظر بودیم تا یاد بگیری از حالت دمر قلت بخوری ؟؟ الان دیگه خودت بدون کمک از روی زمین بلند میشی و راه میری، اولین و بیشترین قدمهات روز جمعه ١٤ مهر بود و از اون به بعد هی بیشتر و بیشتر...
1 آبان 1391
1